فوتبال به سبک لنین!
به گزارش وبلاگ دیجی سافت، دکتر علی فرحبخش در دنیای اقتصاد نوشت: روزی لنین، بنیان گذار اولین حکومت کمونیستی دنیا، هوس رفتن به ورزشگاه و تماشای یک فوتبال مهیج به سرش خطور می نماید. مراتب به رئیس فدراسیون فوتبال شوروی ابلاغ می گردد که حضور لنین در یکی از بازی ها برای وی تا ابد افتخاری عظیم است. پیش از بازی دو نکته به مربیان تیم ها گوشزد می گردد. نکته اول، ناراحت شدن رهبر کمونیست های دنیا از دیدن بازی بدون گل و ضرورت هیجان داشتن بازی است.
نکته دوم آنکه فردی که یک پارچه سفید در دست دارد، در پشت سر لنین خواهد نشست و هر موقع این دستمال سفید بالا رفت، به مفهوم آن است که رهبر شوروی دیگر تمایلی به دیدن ادامه بازی ندارد.
سوت شروع بازی در حضور لنین و در استادیومی که به اسم وی نام گذاری شده بود، با حضور بازیکنان مطرح شوروی به صدا درمی آید و پس از گذشت 37 دقیقه از نیمه اول، 22 گل از خط دروازه ها عبور می نماید. در همین زمان بازیکنان متوجه پرچم سفیدی می شوند که بر بالای سر لنین در حال برافراشته شدن است. در این حال بازی نیمه کاره رها می گردد و بازیکنان پس از هنرنمایی در برابر شخص اول مملکت راهی رختکن می شوند.
شاید این آرزوی بسیاری از سیاست گذاران دنیا بالاخص در کشور های در حال توسعه باشد که بخواهند هم قواعد بازی و هم نتیجه بازی را همان گونه که خود می خواهند، رقم بزنند. در واقع بسیاری از سیاست گذاران مایلند آنچه را که به نفع علایق شخصی خود یا هم حزبی های خود در عرصه اقتصاد است، پیاده نمایند و در سرانجام نیز همان نتایجی را که در رویا های خود می پرورانده اند، در عالم واقعیت مشاهده نمایند.
دولت ها همواره تمایل دارند در دوران استقرار خود پروژه های بزرگی را شروع یا سریع تر به سرانجام برسانند، با پرداخت های انتقالی یا یاری های معیشتی گسترده سطح رفاه مردم را افزایش دهند یا حداقل، فقر را در سطح امکان کاهش دهند و از فشار اقتصادیاتی بر رای دهندگان بپرهیزند. این ها همه قواعد بازی است که در سیاست گذاری کلان خود تعریف می نمایند، ولی نتیجه بازی همانی نخواهد بود که در رویای آنان جا گرفته بود. زیرا تورم گسترده یا گاه ابر تورم همچون یک غده سرطانی همه بخش های اقتصادی را فرا می گیرد و همه رویا های آنان را بر باد می دهد.
در گفت وگوی مفصلی که توماس جان سرجنت با مجله تجارت فردا انجام داده است به نکات مهمی اشاره می نماید که وصف الحال مشکل تورم در ایران است که سابقه ای نزدیک به نیم قرن دارد. وی در این مصاحبه می گوید:
{ من اعتقاد جدی دارم که جان مینارد کینز یک اقتصاددان کلاسیک فوق العاده بود قبل از آنکه یک اقتصاددان کینزی باشد. کینز در کتاب معروف خود با عنوان رساله ای در باب اصلاحات پولی نامه سرگشاده ای خطاب به وزیر اقتصاد وقت فرانسه نوشته که بسیار قابل توجه است. او با وجود اینکه از اصطلاح انتظارات عقلانی استفاده نمی نماید، ولی در واقع از مفهوم آن استفاده می نماید. او در مدل خود محدودیت بودجه دولت را دارد، دولتی که با چاپ پول درآمدهایش را افزایش می دهد و این منجر به اخذ اقتصادیات تورمی می گردد. در این نامه که در سال 1923 منتشر شده، به زیبایی بیان می نماید: شما در موقعیت سخت و حساسی قرار دارید، چون فرانسه در آن موقع برای سال های متمادی مانند ایران با تورم بالا دست و پنجه نرم می کرد. کینز ادامه می دهد: اگر به دنبال کاهش تورم هستید گزینه های زیادی ندارید، شما کسری بودجه زیادی دارید و برای تامین اقتصادی خود پول چاپ می کنید و به خلق پول مشغولید؛ بنابراین برای کاهش تورم، یک راه، کاهش هزینه های دولت است، که به نظر برای شما کار بسیار سختی است، راه دیگر، افزایش درآمد است که یعنی افزایش اقتصادیات که آن هم به نظر برای شما سخت است، عدم پرداخت بدهی خود یا پرداخت آن با سود کمتر که بازهم به نظر برای شما سخت. اما آیا راه دیگری هست؟ جواب می دهد: خیر. }.
ولی سوال مهم و کلیدی آن است که چرا دولت ها در شرایط تورمی قادر به انتخاب و اجرای یک سیاست قاطع و محکم نیستند. برای این منظور می توان رفتار سیاست گذاران برای استفاده هرچه بیشتر از منابع اقتصادی را به استعمال یک داروی توهم زا از سوی یک معتاد تشبیه کرد:
1- هر دو به کاربران خود شور و شعف وصف ناشدنی در هنگام استفاده می دهند، که تمام مسائل خود را فراموش شده می بینند و به آن ها احساس دم غنیمت است دست می دهد. سیاستمدارانی نیز که می توانند به مدد افزایش نقدینگی بسیاری از پروژه های کلان را افتتاح نمایند، با یارانه های عمومی و خاص محبوبیت کسب نمایند و وعده های غیر ممکن انتخاباتی را محقق سازند، با همین احساس دم غنیمت است روبه رو هستند.
2- همان گونه که استعمال مکرر و طولانی مواد مخدر متابولیسم های حیاتی فرد را نابود می نماید، رشد نقدینگی نیز با تورم افسارگسیخته، سطح دستمزد ها، تراز سیستم بانکی، دخل وخرج دولت و... را به ساختار معیوب و در حال احتضاری مبدل می سازد که دولت ها به سختی راه نجاتی برای آن می یابند.
3- سومین و جالب ترین شباهت، مطابق ضرب المثل معروف ما ایرانیان است که ترک عادت موجب مرض است. بسیاری از معتادان ترک اعتیاد را آن چنان سخت می بینند که گاه خودکشی را بر آن ترجیح می دهند و پزشکان در دوران بازپروری دست و پای آنان را به تخت می بندند و به گریه ها و نعره های آنان توجه نمی نمایند تا بتوانند این دوران سخت را پشت سر بگذارند. پس از ترک نیز بسیاری از معتادان فراق یار را تحمل نمی نمایند و دوباره به مواد آلوده می شوند.
چنین است که برای رهایی از این سیاست توهم زا از یکسو با اصرار کارشناسان و از سوی دیگر با انکار سیاست گذاران روبه رو هستیم. چنین است که حتی دولت هایی که مدتی توانسته اند راه امساک در پیش گیرند، دوباره همچون معتادان وسوسه می شوند و سیاست های پولی پیشین را در دستور کار قرار می دهند.
اکنون که به سه مورد اشتراک اشاره کردیم، ضروری است به ذکر یک مورد مهم افتراق نیز بپردازیم. درخصوص مضرات استعمال مواد مخدر اجماع قابل قبولی هم در سطح افکار عمومی و هم در سطح کارشناسی به وجود آمده است که فرآیند درمانی و قانونی مبارزه با آن را هموار نموده است؛ ولی درخصوص سیاست های دولت هنوز چنین تقارب آرایی به چشم نمی خورد. آیا می توان امیدوار بود که سیاست گذاران یک بار برای همواره درد و رنج ترک سیاست های پیشین را به جان بخرند و جهت جدیدی را طی نمایند؟ جهتی که حداقل در میان مدت راهی جز آن متصور نیست.
منبع: فرارو